عشق وصال 

خاطره ­ی: عشق وصال  شهادت رابح جی­واد (معاود عراقی) «نام: رابح نام خانوادگی: جی­واد نام پدر: مهدی تحصیلات: متوسطه محل تولد: نعمانیه محل شهادت: اروند رود تاریخ تولد: 6/3/1340 تاریخ شهادت: 19/12/1364» 1   در آذرماه 1360، قوای دشمن بعثی عراق، تمام عزم خود را برای تصرف بخش­های دیگری از کشور عزیزمان، ایران اسلامی جزم […]

خاطره ­ی: عشق وصال 

شهادت رابح جی­واد (معاود عراقی)

«نام: رابح نام خانوادگی: جی­واد
نام پدر: مهدی تحصیلات: متوسطه
محل تولد: نعمانیه محل شهادت: اروند رود
تاریخ تولد: 6/3/1340 تاریخ شهادت: 19/12/1364» 1

 

در آذرماه 1360، قوای دشمن بعثی عراق، تمام عزم خود را برای تصرف بخش­های دیگری از کشور عزیزمان، ایران اسلامی جزم کرده بود. به همین منظور، عمده توان نظامی خود را با به کارگیری آتش شدید موشک­های دور برد، انواع توپ­خانه­، کاتیوشا و دیگر ادوات نظامی و زرهی، برای تصرف شهرهای شوش دانیال، دزفول، اندیمشک و تصرف جاده­ی ارتباطی اهواز­_ اندیمشک_ دزفول مورد هجوم قرار داده بود. هر لحظه، احتمال حمله­ی وحشیانه­ی دشمن که منجر به فاجعه ­ی انسـانی هولنـاک و سقوط آن شهـرها شود، می­رفت. جلوگیری از این امر و جنگیدن با متجاوزین، در کنار مجاهدین و مردم آن دیار، نیازمند ایثار، رشادت و شهادت بود.

_____________________________________________

1_ لاله­های زاگرس؛ (1389)، کنگره سرداران و 3000 شهید استان ایلام، چاپ اول، انتشارات رامان، ایلام.

 

مردم عزیز کشور اسلامی­مان، خاصه جوانان پرشور به صورت خودجوش، فرمان ولی­ امر مسلمین خود را لبیک گفته و گروه­گروه، به جبهه­ های نبرد حق علیه باطل سرازیر شدند. در این بین، می­شد اقوام، نژاد و سلایق گوناگونی را مشاهده کرد؛ اما هدف همه­ ی آن­ها یکی بود؛ دفاع از وطن و نظام مقدس جمهوری اسلامی و دفع تجاوز.

به صراحت، می­ توان ادعا کرد که همه ­ی گروه­ها، جناح­ها و احزاب در یک صف واحد، تحت عنوان «حزب الله» گرد هم آمده بودند تا نقشه­  ی شوم دشمنان را نقش بر آب کنند.

در گروه ضربت پایگاه چهارم شکاری دزفول، رزمنده­­ای جوان را با چهره­ای زیبا و نورانی دیدم که با لهجه­ی عربی صحبت می­کرد، مشتاق شدم که به پیشش بروم و بپرسم که اهل کجاست.

به همین دلیل، پیش او رفتم و با او سلام و احوال­پرسی کردم و گفتم: برادر! اهل کجایی و اسمت چیه؟

گفت: رابح جی واد، اسممه و ساکن ایلامم،

و از من پرسید: جناب­عالی اهل کجایی؟

اول به شوخی گفتم: اهل بلاد اسلام.

بعد گفتم: ایلامی­ام.

وقتی فهمیدیم که هم­شهری هستیم، خیلی خوش­حال شدیم و با زبان کردی (گویش ایلامی) با هم صحبت کردیم. بعد از این­که بیش­تر با او آشنا شدم، فهمیدم که به چهار زبان فارسی، کردی، ترکی و عربی تسلط دارد.

رابح از عراقی­های پناهنده ­ی ساکن در ایلام1 بود. دوستی و رفاقت­مان از همان دیدار و صحبت­های اولیه شروع شد. او خیلی خوش ­برخورد و خون­گرم بود و در عین حال، شخصی آرام، متفکر، معنوی، باسواد، متعهد و پایبند به واجبات و اهل نماز شب و با این وجود، گم­نام بود.

____________________________________________

1_ اتباع عراقی حدود سال 1350 به ایران آمدند. دولت عراق در آن زمان به بهانه­ی اختلافات مرزی با ایران بر سر اروندرود و مناقشه­های مربوط به جزایر سه گانه (جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک) در خلیج فارس، چندین هزار شهروند عراقیِ ایرانی الاصل را با تمدید نکردن اقامت­شان، از عراق اخراج کرد.

 

از آن­جا که محل خدمت من و این بزرگوار در گروه ضربت بود، با اکثر مسئولان حفاظت و اطلاعات، فرماندهان سپاه و ارتش و مسئولان نظامی، از جمله سرهنگ عباس عابدینی، فرمانده­ پایگاه چهارم شکاری دزفول؛ حاج غلام­علی آستویی، فرمانده­ گروه ضربت؛ حاج محمدرضا ربانی، مسئول عقیدتی سیاسی؛ حاج قهروی، حاکم شهر دادگاه­های دزفول و اندیمشک آشنا شدیم. من و رابح، ارتباط دوستانه­ای با این بزرگواران داشتیم؛ در نتیجه، لطف و عنایت این بزرگواران، شامل حال ما می­شد؛ یعنی از وجودشان هم از نظر معنوی و هم از نظر نظامی استفاده می­کردیم. به همین دلیل، در اوضاع حساس آن برهه از جنگ، مورد اعتماد این عزیزان قرار گرفتیم و بیش­تر در امورات نظامی و عملیاتی شرکت می­کردیم.

کم­­کم، با یکی از دوستان رابح، به نام آقای صیف ­الدین باد­ا فره (انصاری­زاده) که در همان منطقه، در واحد دیگری مشغول خدمت بود، آشنا شدم. او خیلی با رابح صمیمی بود؛ به همین دلیل، زیاد پیش رابح می­آمد. صیف الدین هم بچه­ ی ایلام و مردی صبور، متین، پرتلاش و باصفـا بود. خصوصیـات اخلاقی صیف­ الدین، مرا مجذوب خود کرد. با رابح و صیف­ الدین خیلی صمیمی شدم.

اوضاع منطقه، بسیار خطرناک و شکننده بود و هر لحظه، احتمال حمله­ی وحشیانه­ی دشمن برای تصرف شهرهای دزفول، شوش دانیال، اندیمشک و قطع جاده ­ی ارتباطی اهواز_ دزفول و به طور کلی نقاط حساس استان خوزستان وجود داشت.

شهرستان دهلران؛ در جناح شمال غربی محورهای کرخه، دزفول و شوش؛ در استان ایلام به جز بخش زرین ­آباد، در تصرف دشمن بود؛ بنابراین، هیچ راه ارتباطی برای تردد به ایلام از این طریق وجود نداشت. برای رفت­وآمد به ایلام، از جاده ­های پل­دختر، اسلام آباد_ ایلام تردد می­کردیم. البته، این وضعیت بعد از عملیات پیروزمند و سرنوشت­ساز فتح­المبین به پایان رسید، وضعیت تا حدودی عادی شد و مردم به شهرها و روستاهای خود برگشتند.

 

 

 

 

این عملیات، در دوم فروردین سال 61، با رمز مقدس “یا زهرا” آغاز شد که طی آن، مناطق تصرف شده توسط دشمن، از جمله جاده­­ی دهلران1، دشت عباس2، سایت 5 دهلران3، سه راهی قهوه خانه، یعنی جاده ­ی پل کرخه_ دزفول، جاده­ی فکه4 و مناطق شمال غربی خوزستان تا نوار مرزی از لوث وجود دشمن، پاک­سازی و آزاد شد.

در عملیات فتح­ المبین، بسیاری از قوای دشمن، کشته و زخمی شدند و تعداد زیادی، به اسارت سپاه اسلام درآمدند. چندین تانک و نفربر و توپ، به غنیمت گرفته شد و چند لشکر دشمن، به طور کلی منهدم شدند.

این همه تلفات و غنایم گرفته شده از دشمن، اهمیت منطقه­­ی ذکر شده را برای طرفین نشان می ­دهد. با همین غنایم، توان خیلی از تیپ­ ها و لشکرهای سپاه و ارتش تقویت شد و در عملیات بیت ­المقدس و آزادسازی شهر خرمشهر قهرمان، آن را علیه دشمن به کار گرفتند.

امام خمینی (ره) خطاب به رزمندگان شرکت کننده در عملیات فتح­ المبین فرمودندکه من از راه دور بر دست و بازوی شما جوانان و رزمندگان که این حماسه ­ی عظیم را آفریده ­اید، بوسه می­زنم و بر این بوسه افتخار می­کنم؛ چون مملکت خود را بر بال ملائکه­الله نشانده ­اید و در میان ملل جهان، رو­سفید نموده­اید.

بعد از این عملیات، خدمت رابح در مناطق خوزستان به اتمام رسید و به ایلام منتقل شد. بنده نیز تا بیستم آبان­ماه سال 62، در خوزستان مشغول خدمت و مأموریت بودم. جدا شدن از بهترین دوستم، برایم سخت بود. بیش­تر اوقات به یاد خاطراتی که با او داشتم، می­افتادم. من و رابح، از طریق نامه با هم در ارتباط بودیم. وقتی من به ایلام آمدم، او برای گذراندن دوره­ی آموزشی تخریب، به کرمانشاه اعزام شده بود. بنده هم در سی ­ام آبان­ماه 62، در تیپ 114 امیرالمؤمنین (ع)، گردان ادوات مشغول خدمت شدم که آقای سید صادق حسینی، فرماندهی گردان و آقای علی­نجات منصوری، معاون گردان ادوات را بر عهده داشتند. در ____________________________________________

1_ یکی از شهرستان­های استان ایلام.

2_ روستایی از توابع بخش موسیان در شهرستان دهلران.

3_ سایت موشکی ارتش در دهلران بوده، یعنی محلی که در آن­جا موشک شلیک می­شد.

4_ منطقه­ای در شمال غربی خوزستان و جنوب غربی استان ایلام است. بخش شمالی فکه جزو استان ایلام و از توابع جنوبی شهرستان دهلران می­باشد.

این هنگام که دوره ­ی آموزشی رابح به اتمام رسید، وی در گردان مهندسی تیپ 114 امیرالمؤمنین (ع)، در مقر روستای سَرنِی1 به عنوان تخریب ­چی مشغول خدمت شد.

فراز و نشیب­های موجود، مقدمه­ای برای نزدیک شدن ارتباط من و رابح شد. تا این­که در عملیات والفجر 5 در محور چنگوله2، که در شب بیست و هفتم بهمن­ ماه 62، با رمز مقدس “یا زهرا” شروع شد، بنده سعادت دیدار مجدد رابح را پیدا کردم. او مشغول بازکردن معبر و میادین مین و سیم­های خاردار برای عبور رزمندگان اسلام، مثل کوهی استوار و بدون هیچ­گونه ترس یا واهمه ­ای، در حال تلاش و فعالیت بود.

روز بعد، از آن­جا که نگران رابح شده بودم، در بین رزمندگان و واحدهای عمل کننده به دنبال او می­گشتم. بالاخره او را پیدا کردم و به خاطر این­که سالم مانده است، خیلی خوش­حال شدم و محکم او را در آغوش فشردم و احوالش را پرسیدم. با لبی خندان و نگاهی پر معنا، گفت: برادر محمد! کار خوبی کردی که اومدی، خیلی نگرانت بودم!

دیدم که رابح مثل همیشه بشاش نبود و در چهره­اش غمی نهفته شده که او را به فکر فرو برده است و ناراحتی سراسر وجود او را در خود پیچیده بود. گفتم: برادر رابح! تو که موفق شدی توی عملیات شرکت کنی و بدون این­که کوچک­ترین آسیبی به خودت بزنی، تونستی میدان مین رو پاک­سازی و سیم­های خاردار معبر رو باز کنی! عملیاتم که با موفقیت انجام شد! پس چرا ناراحتی؟

در جوابم با حسرت و اندوه فراوانی گفت: فرمانده­ام، حاج محمد جعفری شهید شده…

منم گفتم: خدا روحش رو شاد کنه! طبق سخن امام خمینی (ره)، شهادت در راه خدا، فوزی عظیمه. این­که ناراحتی نداره!

گفت: به خاطر این شهید بزرگوار که به آرزوشم رسیده، ناراحت نیستم؛ بلکه نگران خودمم که چرا هم­چین سعادتی نصیبم نشده؟!

________________________________________

1_ نام روستایی از توابع بخش صالح آباد در شهرستان مهران.

2_ نام روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مهران (حدفاصل مهران و دهلران).

 

رابح، برای رسیدن به شوق وصال و فوز عظیم شهادت، خیلی بی­قرار بود و مدام، در جبهه­ های غرب و جنوب در استان­های ایلام، کردستان، کرمانشاه و خوزستان در حال مجاهدت، جان­فشانی و تلاش و فعالیت بود.

سرانجام، در نوزدهم بهمن­ ماه سال 64، در عملیات والفجر 8 فتح بندر فاو1 عراق، رابح در همان سمت قبلی، یعنی در یگان تخریب و گشودن معابر برای عبور رزمندگان و پیروزی آنان، شربت گوارای شهادت را بر دست مولای خود، حیدر کرار نوشید و به آرزوی دیرینه­اش که همان شهادت در راه خدا و حفظ کیان اسلام بود، نایل گردید. پیکر پاکش، پس از تشییع بر روی دست مردم قهرمان و شهید پرور شهر ایلام، در کنار هم­رزمانش، در بهشت شهدای امام­زاده علی صالح، واقع در بخش صالح ­آباد، در استان ایلام آرمیده است.

مرتبط

کنگره ۳۰۰۰ شهید ایلام باید گویای مجاهدت‌های مردم استان در دفاع مقدس باشد           استاندار ایلام گفت: کنگره ملی سه هزار شهید استان ایلام به گونه ای برگزار شود که علاوه بر معرفی رشادت های شهدا، جانبازان و مردمان این دیار ، استان ایلام را بخوبی در کشور معرفی کند. "محمد...

شهید علیرضا اینانلو

        نام و نام خانوادگی:  علیرضا اینانلو         نام پدر: ناصر         تاریخ تولد :  30 شهریورماه 1348         محل تولد: سرپل ذهاب کرمانشاه         شغل : نظامی          وضعیت تأهل: مجرد         مسئولیت: تخریب چی         عضویت: پاسدار          تاریخ شهادت : 27...

سردار شهید مرتضی ساده میری

[foogallery id="1181"]

عملیات‌های گروهک مجاهدین خلق (منافقین) در محدوده‌ی استان ایلام

عملیات‌های گروهک مجاهدین خلق (منافقین) در محدوده‌ی استان ایلام با گسترش و تداوم جنگ، گروهک منافقین تمام توان تجهیزاتی، اطلاعاتی و انسانی خود را جهت ضربه زدن به ایران، در اختیار عراق گذاشت. به دلیل شناخت زبانی و ارتباط با داخل، در امر جاسوسی فعالیت‌های بسیار زیادی...

گشت شهیدکوه پیکر (گشت ثارالله)

گشت شهیدکوه پیکر (گشت ثارالله) در پی تداوم اقدمات ناجوانمردانه‌ی گروهک فرسان و به خطر افتادن امنیت جاده‌ها و مرزها، لزوم شناسایی و رفع ناامنی و مقابله با این گونه تحرکات سبب شد که در تیپ حضرت امیرالمؤمنین(ع) یک گروهان چریکی جهت مقابله با این اقدامات شکل گیرد. از سوی...

بیان دیدگاه

دیدگاه خود را بنویسید.

0 دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *