شهید پرویز باقری
نام پدر: اسماعیل
نام مادر: والیه
تاریخ تولد: 2 تیر 1330
محل تولد: روستای جان جان از توابع شهرستان شیروان و چرداول
تحصیلات: پایان دوره ابتدایی
ارگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 7 آذر 1366
محل شهادت: گیلانغرب
نحوه شهادت: اصابت ترکش
مزار : گلزار شهدای زادگاهش
وصیت نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ
کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نپندارید بلکه زنده هستند و نزد خداوند روزی میخورند .
مادر گرامیم، همسر و فرزندان دلبندم؛ با عرض سلام به پیشگاه امام زمان(عج الله) و رهبر محبوبم امام خمینی و درود بر دیگر مسئولان نظام مقدس اسلامی ایران. اکنون که این نوشته را برای شما مینگارم در حالی هستم {که} دشمن تا دندان مسلح با چنگالهای آغشته به خون جوانان و عزیزان این مملکت انقلابی و دیار اسلام آماده ضربه زدن بر پیکر انقلاب اسلامی است تا بدینوسیله جیرهی خود را از اربابان غربی و شرقی خود بگیرد. مادرم خدا میداند که در دلم جای داری و در حالی که هنوز نتوانستهام فرزند لایقی برای تو باشم از هر کاری برای بهبود وضیعت زندگی و رفاهی و آسایش شما کوتاهی نکردم. اکنون با قلبی سرشار از علاقه به تو، خاک پایت را میبوسم و بر آن پیکر پیرت که برای رشد من و برادرانم بدین صورت درآمده است سلام عرض میکنم. حال که به فرمان رهبرم آن پدر فرزانه که بهترین فرزند خود را برای اسلام و انقلاب اسلامی تقدیم نمود، به جبهههای حق علیه باطل آمدهام(مادرم) خود را به خدای واحد رحمان و منان سپردهام و از او میخواهم تا مرا عفو نموده و پیکر ناقابلم را در راه خدا و احیای دین اسلام پذیرا باشد تا هم دینم را به رهبر عزیزم، پدر مهربانم، امام خمینی کبیر ادا نمایم و از طرف دیگر قطرهای باشم از خیل پویندگان راه حقیقت. مادرم، می دانم که فرزندت را دوست داری و داغ پسر از دست دادن بسیار سخت و جگرسوز است اما از تو می خواهم که بر مرگم شیون نکنی زیرا که خون من از خون فرزند حضرت زهرای امام حسین(ع) رنگینتر نیست و در عوض برای طول عمر همراه با برکت برای امام خمینی دامت افاضه دعا نمائید. همسرم، مادر فرزندانم، شریک زندگیم، آنکه با مشکلاتم ساختی در حالی که بار فقر کمر خانوادهام را خم کرده بود، حال در جبهه هستم و به فرمان رهبرم آمادهی دفاع از کیان مقدس جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی هستم، همانند سالهای گذشته دفاع مقدس بعد از جبهههای ایلام، کردستان، خوزستان و حال گیلانغرب با تمام ایمان قلبی و با علاقهای که به شما و فرزندانم دارم و با آن که میدانم به خصوص دخترانم منتظر آمدنم خواهند بود و با پیاده شدن هر مسافری از ماشین انتظار پدر به سفر رفتهشان را دارند آنها و شما را و خودم را به خدا میسپارم و از خدا میخواهم که بعد از گذشت نزدیک به حدود هفت سال حضور در جبهه توفیق شهادت و قربت و نزدیکی جوار رحمتش را به من عطا فرماید تا بدن وسیله با قطرات خون بیقابلم درخت انقلاب اسلامی را آبیاری نمایم.
همسرم، نکند که بر مرگم شیون و ضجه کنی اگر ناراحت شدی در آن هنگام به حال پریشان حضرت زینب(س) گریه کن که در آن صحرا بهترین گلهای باغ نبوت را در راه خدا هدیه به اسلام نمود. از تو میخواهم که اگر خواستی بمانی فرزندانم را با دین اسلام و عشق و علاقه به انقلاب اسلامی و رهبری الهی گونه و پیامبروار امام خمینی تربیت کنی.
در پایان دستهایم را به طرف بالا گرفته و با صمیم قلب از خداوند متعال این دعا را تکرار میکنم و از شما میخواهم در هر حال آنرا فراموش نکنید.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
در پایان از جانبم روی فرزندانم را ببوس و با آنها طوری رفتار کن که احساس یتیمی نکنند. روح اله جان که در هنگام ورود امام به ایران به دنیا آمدهای امیدوارم که همیشه رهرو روح الله بت شکن باشی.
خداحافظ
پدرتان پرویز باقری
0 دیدگاه