شهید میدان مین

«نام: علی­محمد نام خانوادگی: فیض­الهی نام پدر: احمد تحصیلات: راهنمایی محل تولد: چوار محل شهادت: سومار تاریخ تولد: 3/12/1339 تاریخ شهادت: 30/11/1369» (همان: 62) ******************************************************* شیون مکن مادر در مرگ خون­بارم بگذر ز من مادر عزم سفر دارم               (صادق آهنگران) من و علی­محمد فیض­الهی در گروهان ثـارالله خدمت مـی­کردیم. من، معاون گروهـان بـودم […]
«نام: علی­محمد نام خانوادگی: فیض­الهی
نام پدر: احمد تحصیلات: راهنمایی
محل تولد: چوار محل شهادت: سومار
تاریخ تولد: 3/12/1339 تاریخ شهادت: 30/11/1369» (همان: 62)

*******************************************************

شیون مکن مادر در مرگ خون­بارم
بگذر ز من مادر عزم سفر دارم
              (صادق آهنگران)

من و علی­محمد فیض­الهی در گروهان ثـارالله خدمت مـی­کردیم. من، معاون گروهـان بـودم و علـی­محمد، فرمانده دسته بود. بین ما رابطه­ی عاطفی و صمیمی عمیقی برقرار بود، به طوری که اکثر اوقات با هم بودیم. به همین دلیل، دوری از یک­دیگر، برای ما بسیار سخت و غیرقابل تحمل بود. بیش­تر اوقات، من به دسته­ی علی­محمد می­رفتم و در یک سنگر می­خوابیدیم.

در نوزدهم مهرماه 64، از طریق تلفن صحرایی، به من و علی­محمد اعلام شد که فرمانده گردان 503 شهید بهشتی، با هر دو نفر شما کار فوری دارد. ساعت 21:00 بود، به مقر فرماندهی گردان رفتیم. فرمانده­ گردان، آقای پیرزاد منفرد منتظر ما بود. پس از سلام و احوال­پرسی و استراحتی کوتاه در سنگر فرماندهی که محیطی صمیمی و دوستانه بود، نه محیطی نظامی!، آقای منفرد گفت: چون شما دو تا خیلی با هم صمیمی هستین، برادر ولی­الله عباسی، خوابی براتون دیده که هر دوتاتون رو به مأموریتی خارج از گروهان خودمون بفرسته. نظرتون چیه؟

به هم نگاه کردیم و گفتیم: حالا که قراره با هم باشیم، اشکالی نداره! هر سختی­ای که باشه، تحمل می­کنیم.

گفت: برادر قنبر جم­زاده و برادر اسد رئوفیان، فرمانده و معاون گروهان شهداء، هر دوتاشون به علت اصابت ترکش خمپاره، زخمی شدن. شما­ به گروهان شهداء برین و تا وقتی که آقای جم­زاده و رئوفیان برگردن، هم مسئولیت گروهان رو به عهده بگیرین و هم سر و سامونی به اون­جا بدین!

فرماندهی گروهان شهداء، بر روی قله­ی 230، در فاصله­ای حدود 100 متر یا اندکی بیش­تر، نزدیک نیروهای عراقی مستقر بود. به آن قسمت یال قله­ی230  که عراقی­ها در آن­جا مستقر بودند، «تپه­ی پاسبان­ها» می­گفتند؛ چون یک گردان کماندویی عراقی، از آن پدافند می­کرد. کلاه این نیروها معمولاً گرد و کج بود. این را هر روز و به وضوح می­دیدیم؛ چه با دوربین، چه بی دوربین.

قله­ی 230، در انتهای جنوب شرقی محور چنگوله قرار داشت. مقر فرماندهی گردان با گروهان­ها، خیلی به هم نزدیک بود. من و علی­محمد، به گروهان ثارالله، محل خدمت خودمان برگشتیم، تا سلاح­ها و کوله­پشتی­مان را برداریم، و به گروهان شهداء برویم.

وقتی که به گروهان شهداء رسیدیم، برادر قیصر عطابیگی، در سنگر فرماندهی گروهان نشسته بود. نیروهای گروهان شهداء، همگی از دوستان و هم­رزمان خودمان بودند؛ به همین دلیل، به گرمی مورد استقبال آنان قرار گرفتیم.

به سنگر دیدگاه و کمین قله­ی 230، سر­زدیم و بازدید موقتی نمودیم و پس از اتمام بازدید، حدود ساعت 12 شب، در سنگر فرماندهی گروهان خوابیدیم. با صدای اذان صبح، برای خواندن نماز بلند شدیم و بعد از نماز صبح، کمی استراحت کردیم.

بیستم مهرماه، ساعت 08:00، از طریق تماس تلفنی، به ما اطلاع دادند که در مقر گردان، جلسه­ی شورای فرماندهی گردان تشکیل می­شود و باید در جلسه شرکت کنید.

من و علی­محمد، برای شرکت در جلسه به گردان رفتیم. جلسه، با تلاوت قرآن مجیـد، با صـدای دل­نواز برادر ولی­الله عباسی، معاون گردان شهید بهشتی شروع شد. موضوع جلسه، انجام تک ایذایی بود و بایستی در سراسر محور چنگوله، توسط گردان­های مستقر در خط مقدم جبهه انجام می­گرفت.

هر دو، به گروهان شهداء برگشتیم، تا تعدادی رزمنده­ی زبده را برای انجام این عملیات انتخاب کنیم. پس از برگزاری جلسه و مشورت و اخذ نظر از فرماندهان دسته­ها، تعداد 50 نفر را در قالب دو دسته­ی رزمی، سازماندهی نمودیم، تا در شب 21/7/64، تک ایذایی علیه دشمن را آغاز نماییم.

هر دوی ما، تمام راه­های نفوذی و نزدیک شدن به دشمن، عارضه­های طبیعی، موانع ایذایی؛ مثل میدان مین، کانال، سیم­های خاردار (چه حضوری و از نزدیک و چه با رفتن به سنگر دیدگاه) و کمین قله­ی 230 را با دوربین و به دقت تمام، مورد شناسایی و بررسی قرار دادیم و همه چیز را کنترل کردیم، تا ضمن ضربه زدن به دشمن، از خسارات و تلفات احتمالی نیز جلوگیری کنیم.

از آن­جا که قرار بود ما دو نفر، مسئولیت و فرماندهی نیروهای عمل کننده را بر عهده داشته باشیم، علی­محمد از من سؤال کرد: برادر محمد! کجاهای محل مأموریت دورتر و سخت­تره و این احتمال وجود داره که دشمن اون­جا رو گلوله­باران کنه؟

من که متوجه منظورش از این سؤال نشده بودم! گفتم: محور تپه شهداء! چون هم فاصلش به پایگاه نیروهای خودی زیاده و هم عراق روی بیش­تر راه­های نفوذی و شیارهاش، دید مستقیم و تسلط کامل داره. در ضمن، عراق تموم راه­های نفوذی رو با سلاح­های سنگین، ثبت تیر کرده!

بعد از این توضیحات من، دیگر علی­محمد چیزی نگفت.

به فرماندهی گروهان برگشتیم و نماز ظهر و عصر را خواندیم. بعد از صرف نهار، تعدادی از برادران رزمنده­ی پاسدار و بسیجی را به عنوان مسئول گروه و تیم، معرفی کردیم. قرار شد نیروهای سازماندهی شده، در ساعت 20:30، هم در تپه شهداء و هم در قله­ی230، برای حرکت به طرف مواضع دشمن جمع شوند.

بنده قصد داشتم، از طرف تپه شهداء به طرف رودخانه­ی زعفرانی حرکت کنم؛ اما علی­محمد قبول نکرد و اجازه نداد.

گفتم: برادر علی­محمد چه فرقی داره که به کدوم محور برم؟ اصلاً چه اشکالی داره؟

چیزی نگفت و به طرف تپه شهداء آماده­ی حرکت شد. هرکاری کردم که به طرف تپه شهداء و رودخانه­ی زعفرانی نرود، قبول نکرد.

علی­محمد، سخت­ترین و دورترین صحنه­ی نبرد را انتخاب کرد. با این­که احتمال خستگی زیاد (به علت دوری مسافت)، مجروح شدن و یا شهادت وجود داشت؛ اما او تمام این خطرها را به جان خود خرید، تا به من آسیبی نرسد.

این اوج ایثار، از خودگذشتگی و انتخاب راه سخت جز از مردان آهنین و خدا ترس ساخته نیست.

درگیری و تک، علیه مواضع دشمن، در تاریخ 21/7/64، رأس ساعت 21:30، بر روی ارتفاعـات قله­ی230 و تپه پاسبان­ها و شیارهای اطراف تپه شهداء شروع شد. درگیری به شدت تمام و با مبادله­ی آتش دو طرف، تا ساعت 12 شب ادامه داشت.

بعد از اتمام درگیری و هنگام برگشت به طرف مواضع خودی، من و برادر علی­عباس صادقی، بر اثر ترکش خمپاره و موج انفجار، به شدت زخمی شدیم و قادر به ادامه­ی حرکت و برگشت نبودیم. برادر منصور، رزمنده­ای شجاع و مقتدر بود که در عملیات، حضوری فعال داشت. او بعد از فروکش کردن آتش دشمن، برگشت و یکی یکی، ما را به دوش گرفت و به مقر فرماندهی گروهان انتقال داد.

بلافاصله ما را به اورژانس چنگوله و بعد هم به بیمارستان امام خمینی (ره) ایلام که در هنگام جنگ، به صورت موقت، تجهیزات و کارکنان آن به پادگان نظامی واقع در ششدار1 منتقل می­شدند، اعزام کردند.

آن شب و بعد از اتمام عملیات، علی­محمد را ندیدم، تا این­که در منزل به عیادتم آمد و با اصرار زیاد و فراوان، راز آن شب را از او پرسیدم. گفت: اون روز، من ازت پرسیدم که کجای محل مأموریت و درگیری سخت­تره و احتمال خطرش بیش­تره؟ تو هم گفتی: منطقه­ی زعفرانی و تپه شهداء! به همین خاطر، من اون مسیرها رو انتخاب کردم که بهت آسیبی نرسه و خدایی نخواسته مجروح یا شهید نشی؛ اما انگار تقدیر الهی چیز دیگه­ایه!

و آن­گاه هر دو با هم از این اتفاق، خنده­مان گرفت.

سرانجام این رزمنده­ی نستوه و ایثارگر روزهای سخت جهاد و شهادت، در سی­ام بهمن­ماه 69، در حالی که فرماندهی ناحیه­ مقاومت سپاه، در گنجوان بولی2 را بر عهده داشت، در حین انجام مأموریت و پاک­سازی میادین مین در محور میمک3 به درجه­ی رفیع شهادت نایل گردید و به سوی ملکوت اعلی پرکشید و هنر خود را نشان داد؛ چون امام شهیدان فرمودند که شهادت، هنر مردان خداست.

_______________________________________________

1_ منطقه­ای در 5 کیلومتری شهر ایلام و در کنار کوه قلاقیران، در مسیر جاده­ی ایلام به بخش چوار واقع شده است.

2_ بولی، دهستانی در روستای گنجوان واقع در بخش چوار از شهرستان ایلام است.

3_ کوهی است در کنار رودخانه­ای به نام گرارخوش که مرز مهران و ایلام است.

 

 

چند بیت از اشعار مورد علاقه­ی شهید فیض­اللهی:

«بیا ای دل [از] این­جا پر بگیریم ره کاشانه­ی دیگر بگیریم
بیا گم کرده[ی] دیرین خود را سراغ از لاله­ی پرپر بگیریم
دمی گوید غمی سربسته دارد سخن­ها در دهان ناگفته دارد
هر چشمش هزاران چشمه جوشد که در دل صد شهید خفته دارد»

                                                            (همان: 62)

 

مرتبط

کنگره ۳۰۰۰ شهید ایلام باید گویای مجاهدت‌های مردم استان در دفاع مقدس باشد           استاندار ایلام گفت: کنگره ملی سه هزار شهید استان ایلام به گونه ای برگزار شود که علاوه بر معرفی رشادت های شهدا، جانبازان و مردمان این دیار ، استان ایلام را بخوبی در کشور معرفی کند. "محمد...

شهید علیرضا اینانلو

        نام و نام خانوادگی:  علیرضا اینانلو         نام پدر: ناصر         تاریخ تولد :  30 شهریورماه 1348         محل تولد: سرپل ذهاب کرمانشاه         شغل : نظامی          وضعیت تأهل: مجرد         مسئولیت: تخریب چی         عضویت: پاسدار          تاریخ شهادت : 27...

سردار شهید مرتضی ساده میری

[foogallery id="1181"]

عملیات‌های گروهک مجاهدین خلق (منافقین) در محدوده‌ی استان ایلام

عملیات‌های گروهک مجاهدین خلق (منافقین) در محدوده‌ی استان ایلام با گسترش و تداوم جنگ، گروهک منافقین تمام توان تجهیزاتی، اطلاعاتی و انسانی خود را جهت ضربه زدن به ایران، در اختیار عراق گذاشت. به دلیل شناخت زبانی و ارتباط با داخل، در امر جاسوسی فعالیت‌های بسیار زیادی...

گشت شهیدکوه پیکر (گشت ثارالله)

گشت شهیدکوه پیکر (گشت ثارالله) در پی تداوم اقدمات ناجوانمردانه‌ی گروهک فرسان و به خطر افتادن امنیت جاده‌ها و مرزها، لزوم شناسایی و رفع ناامنی و مقابله با این گونه تحرکات سبب شد که در تیپ حضرت امیرالمؤمنین(ع) یک گروهان چریکی جهت مقابله با این اقدامات شکل گیرد. از سوی...

بیان دیدگاه

دیدگاه خود را بنویسید.

0 دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *