مزار: گلزار شهدای صالح آباد
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود فراوان به رهبر انقلاب این پیر جماران، این بت شکن زمان، این قلب تپنده مستضعفان، این خاطرات را هنگامی می نوشتم آماده جنگ با کافرین بودیم، نزدیک{است} جمله شروع شود، سلام گرم از پدر مهربان و مادر عزیزم و برادران یک به یک سلام می رسانم. سلام گرم از فرزندان عزیزم فرشید و امیر و مهناز می رسانم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و باری پدر و مادرم و برادران، اگر چنانچه به خدمتتان نرسیدم، باید مرا به بزرگی خودتان ببخشید و باری مادر جان، اگر از ما سهل انگاریی می دیدید خلاصه به بزرگی خودت میبخشی. مادر جان مواظب بچه های ما باشید. مادر جان به خدا زیاد دوست داشتم که از نزدیک شما را زیارت کنم، ولی موفق نشدم. بازهم در موضوع بچه ها تکرار میکنم، مادرجان نگذارید اذیت شوند. این یک خاطراتی است که در همین جا نوشتم در ضمن دوتا گوسفند از منصور خان جمشیدی خریدم 700تومان به او داده ام و بقیه 500 تومان دیگر پهلویم مانده است، هر طوری کرده اید این را به او بدهید.
باری یا فرزند عزیزم فرشید اگر خدا کمک کرد، در این مرحله ی عملیات پیروزی به دست آوردیم و شهید نشدیم به حضورتان مشرف میشوم و باهم ساختمان را به جای آخر خود می بریم و امیدوارم به خدای متعال که یکدفعه ی دیگر باهم جمع شویم و آن شور و هیجان {را} که باید داشته باشیم به پا کنبم.
به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی.
منصور آقابیگی
تاریخ 62/5/6
0 دیدگاه