حادثه ی انفجار خودروی توزیع غذا
ظهر بیست و نهم بهمن ماه 64، آقای ولی الله عباسی، معاون گردان 503 شهید بهشتی از طریق بیسیم، به من (فرماندهی گروهان ثارالله را بر عهده داشتم) اعلام کرد که هر چه سریعتر خودم را به گروهان حر برسانم. من هم به سرعت، با یک دستگاه خودروی آمبولانس به همراه راننده و امدادگر، به سمت گروهان مورد نظر حرکت کردم. از طریق مخابرات گروهان، به تمامی دسته ها اعلام کردم که هر چه سریعتر خود را به همراه آمبولانس هایی که در اختیار دارید، به گروهان حر برسانید.
وقتی که به موقعیت گروهان رسیدم، متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. به این صورت که خودرو تویوتا وانتِ تدارکات گردان، مشغول تقسیم غذا (نهار) بین نیروهای گروهان بوده و در حین تقسیم غذا، مورد اصابت چند گلوله خمپاره ی 60 دشمن، قرار گرفته و تعدادی از نیروهای گروهان که در حال گرفتن غذا بودند، مجروح شده اند و یک نفر از آنها به نام سام محمدی، به شهادت رسیده است.
آن طور که بچه ها میگفتند، سام محمدی در حالی که خودش به شدت زخمی و دچار خونریزی شدیدی شده بود، چند نفر از مجروحین را برای در امان ماندن از ترکش گلوله های احتمالی دیگر، به داخل سنگر انتقال میدهد. ایشان با این ایثار و از خودگذشتگی، به علت مجروحیت شدید، به شهادت میرسد.
میکائیل باوندپور (رانندهی ماشین غذا)، جمعیِ گروهان ثارالله نیز به شدت مجروح شده بود. ماشین هم خسارت زیادی دیده بود. به محض رسیدن من و آمبولانسها، مجروحان از صحنهی نبرد تخلیه و به اورژانس اعزام شدند.
آقای یحیی عزیزپور، رزمندهی خستگی ناپذیر صحنه های سخت و پیکار جنگ، یک کلاه سفید که معمولاً حجاج میپوشند (به نظرم از شهید حیات سروری برای خودش به یادگار گرفته بود)، بر سر داشت و با خونسردی، مشغول تعویض چرخها و پنچرگیری خودروی آسیب دیده بود. نیروهای گروهان، به دلیل از دست دادن جمع زیادی از همرزمان و دوستان خود بسیار ناراحت شده بودند و روحیه شان گرفته بود.
ناگهان، چشمم افتاد به رزمندهای که لباس خاکی بر تن داشت، در حالی که عکس امام را بر روی جیب چپش آویزان کرده، کلاه خاکی ارتشی بر سر گذاشته و بند پوتین هایش را محکم بسته بود، خوب که نگاه کردم، دیدم که او آقای ولی الله عباسی است که با چهرهای نورانی، تبسمی خاص و بدون جان پناه، همانند کوه، استوار و محکم در کنار خودروی آسیب دیده ایستاده است و به بقیه ی رزمندگان و بچه های گروهان روحیه میدهد. این در حالی بود که فاصله ی گروهان به خط مقدم دشمن، بسیار نزدیک بود؛ به طوری که هر لحظه، احتمال اصابت خمپاره ی 60 میلیمتری یا نارنجک تفنگی وجود داشت. این شجاعت ولی الله، هر رزمندهای را به یاد این شعر یاران حضرت علی (ع) که به نظر میرسد، خطاب به محمد بن حنیفه بوده، می انداخت:
ای رزمنده، تو ای مسلمان | دندانها را به هم فشاران |
کوه از جایش اگر بجنبد | ای رزمنده، تو خود مجنبان |
شهید ولی الله عباسی، هم مرد تقوا بود؛ هم مرد علم و عمل. ایشان در کربلای چنگوله در ماه مبارک رمضان، خرداد 1365 به دیار حق شتافت و با پیوستن به وصال دوست، رفقا و همرزمانش را غریب و تنها گذاشت. در صفحات آتی در مورد این شهید و نحوهی شهادتش، توضیحات بیشتری داده شده است.
0 دیدگاه