ایلام در دوران والیان
سرزمین لرستان، در دوران مغول، تحت عنوان لر بزرگ و لر کوچک شناخته میشد. اتابکان لر کوچک از مهمترین سلسلههای محلی بودند که به مدت بیش از چهار قرن بر لرستان و ایلام حکومت کردند. از آغاز حکومت صفویه به بعد، منطقهی لر بزرگ به سرزمینهای بختیاری و کهکیلویه و منطقهی لر کوچک به لرستان فیلی معروف شدند[۱].
شاهوردیخان، آخرین و پرآوازهترین اتابک لرستان بود. وی در دوران حکومت صفوی (شاه عباس) سیاست مبهمی را در قبال صفویان گرفته بود، به نحوی که به اقتضای زمان گاه از شاه صفوی اطاعت میکرد و گاهی از در دوستی با دولت عثمانی – که در تضاد و جنگ با صفویان بود- در میآمد[۲] و بعضاً هم هر دو جانب را نگاه میداشت و به عبارتی سیاست مزورانهای را به کار میبرد.
با استحکام قدرت شاه عباس صفوی، شاه وردیخان، پسر دایی خود، حسین بیک سلیورزی را به نزد وی فرستاد و اظهار انقیاد و فرمانبرداری نمود، و حتی پیوند خانوادگی نیز بین آنان برقرار گردید، لیکن رفتار خودسرانه و تعدیات شاهوردیخانلر، همچنان ادامه داشت و شاه عباس علیرغم گرفتاری واقعهی ازبکان و مشکلات دیگر، بدون فوت وقت به لرستان آمد و شاهوردی خان نیز که توان مقاومت و رویارویی را در خود نمیدید، لرستان را ترک و به بینالنهرین فرار کرد، شاه عباس نیز با سر و سامان دادن به امور، حکومت لرستان را به سلطان حسین پسرعموی شاهوردی واگذار کرد، ولی پس از این که شاه عباس لرستان را ترک کرد، شاهوردیخان لر برگشت و سلطان حسین را به قتل رساند و خود قدرت را در دست گرفت و این بار نیز مورد عفو شاه صفوی قرار گرفت، لیکن خودسری و یاغیگری و شورش وی ادامه یافت و شاه عباس این بار به قصد نابودی وی عازم لرستان گردید. شاهوردی لرستان را ترک و فرار نمود، البته بعدها دستگیر و به حکم شاه صفوی، به همراه عدهای از هوادارانش در کنار رود سیمره، به قتل رسید[۳]، و سلسلهی اتابکان لر کوچک به وسیلهی شاه عباس در سال ۱۰۰۶ هجری به پایان رسید و سلسلهی جدیدی به نام «والیان لرستان» جای آن را گرفت[۴].
حسینخان فرزند منصوربیک از طایفهی میرهای ربیعه بود که پس از شاهوردیخان، در سال ۱۰۰۶ هـ.ق از سوی شاه عباس، به سِمَت اولین والی لرستان منصوب شد[۵].
والیان بر تمام منطقهی لرستان [پیشکوه و پشتکوه] حکومت میکردند. در ابتدا مقر حکومت والیان در قلعهی «فلک الافلاک» در خرمآباد امروزی بود، اما در دورهی قاجاریه به جهت تضعیف قدرت والیان و با توجه به اختلافهایی که در امور مرزی ایران و عثمانی به وجود آمده بود، حکومت ایلام از لرستان جدا و مقر والی، از قلعهی «فلک الافلاک» خرم آباد به «پشتکوه[۶]» که به ایلام اطلاق میشد، انتقال یافت و چون ایلام به خط مرزی ایران و عثمانی نزدیکتر بود، از تجاوز دولت عثمانی و تحریکات آنان جلوگیری به عمل میآوردند[۷].
با تقسیم لرستان به دو قسمت پیشکوه و پشتکوه در زمان فتحعلی شاه، حکام و مأموران قاجار لرستان را اداره مینمودند، حال آنکه پشتکوه همچنان توسط والیان اداره میشد[۸]. به علت سکونت حسینقلیخان ابوقداره در دهبالا، نام آن به حسینآباد تغییر داده شد. والیان پشتکوه، هر چند بر منطقهی نسبتاً محدودی (استان ایلام) حاکمیت داشتند، لیکن در قیاس با حکام دیگر نقاط کشور از استقلال عمل بیشتری برخوردار بودند، به نحوی که میتوان گفت حکومتی نیمه مستقل داشتند و این مهم تا زمان روی کارآمدن سلسلهی پهلوی با شدت و ضعف ادامه داشت.
از زمان حسنخان والی، والیان در پشتکوه مستقر گردیدند و حکومت نمودند و در مجموع تا زمان غلامرضا خان ابوقداره آخرین والی پشتکوه، جمعاً ۷ نفر از والیان بر این گسترهی جغرافیایی (پشتکوه) حکمرانی کردند.
پس از خلع احمدشاه از سلطنت و انقراض سلسلهی قاجار (۱۳۰۴ هـ.ش) و تفویض سلطنت به رضاشاه، غلامرضاخان متوجه شد که روزگار حکومت وی به سر آمده است، از این رو هنگامی که رضاشاه او را به مرکز احضار کرد، به تهران نرفت و در سال ۱۳۰۷ هـ.ش. با نقدینه و جواهرات خود به عراق رفت و در بغداد مقیم شد[۹]. هر چند که سال بعد به وی تأمین داده شد که برگردد، لیکن به علت همزمانی با به دار آویخته شدن جمعی از سران عشایر لرستان، غلامرضاخان از آمدن به ایران منصرف گردید. و این چنین با سیاست جدید دستگاه حاکمهی پهلوی که براندازی نظام فئودالی و برقراری حکومت متمرکز و واحد مرکزی را به دنبال داشت برای همیشه به عمر حکومت والیان پایان داده شد.
[۱]– افشارسیستانی، ایرج، پیشین، ص ۱۳۳٫
[۲]– مرادیمقدم، مراد، پیشین، ص ۴۲٫
[۳]– همان منبع، صص ۴۶-۴۵٫
[۴]– اماناللهیبهاروند، سکندر، قوم لر، تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۸۵، چاپ سوم، ص ۸۲٫
[۵]– افشارسیستانی، ایرج، پیشین، ص ۱۴۷٫
[۶]– به واسطهی رشته کوه کَوَر (کبیر کوه) که از شمال غرب به جنوب شرق کشیده شده است، لرستان به طور طبیعی به دو قسمت تقسیم گردیده و از دیرباز تحت عنوان پشتکوه (منطقهی غربی- ایلام به مرکزیت ایلام) و پیشکوه (منطقهی شرقی- لرستان به مرکزیت خرمآباد) شناخته شده است.
[۷]– اکبری، مرتضی، پیشین، صص ۷۱-۷۰٫
[۸]– اماناللهیبهاروند، سکندر، پیشین، ص ۸۳٫
[۹]– افشارسیستانی، ایرج، پیشین، ص ۱۶۴٫